دنیای متفاوت یه پسره ×مغرور×

ساخت وبلاگ
12_13 سالم که بود دختره یکی از دوستای خونوادگیمون رفته بودن مشهد برام دوتا کتاب خرید به عنوان سوغات مثلا، بعدم اومد یه پنج دیقه زل زد تو چشام بعدم گف من خیلی دوست دارم منم  گفتم برو اول یه نگا تواینه خودت بنداز بعد منودوس داشته باش کتابشام پس دادم بش... یا مثلا توخیابونی جایی یکی نخ میداد همچین میزدم تو برجکش تو یه لحظه  گه زده مشید به کل هیکلش اگه یه ذره لاغر بود میگفتم بروبابا شلنگ برامن  عشوه میای؟!یا مثلا چاق بود میگفتم اول لاغر شو بعدم لقمه اندازه دهنت برداد! قبلنا خیلی غرور سگیی داشتم دوستامم مث خودم... دوست دخترامونم مث خودمون عوضی هی دلمون خوش بود بپیچونیمشون  با یکی دیگه بریزیم رو هم اونام هی دلشون خوش بود ما خریم خلاصه بپیچ  بپیچی بود.....زدو دانشگا قبول شدیم هرکودممونم یه جا.... منم که همیشه شعارم اینه باهر شرایطی میتونم وفق بدم خودمو به کل  باهمشون قطه رابطه کردم... مسافرت بودمو هفته اولو نرفتم سر کلاسا...من مث بقیه که دانشگا براشون مهم  نیس یا اینجوری وانمود میکنن نبودم اتفاقا مث بچه ابتداییا ذوق داشتم... بابام میگف چشات میخنده :))  کاملایادمه شب قبل اینکه برم دانشگا رو تخت دراز کشیده بودم داشتم به این  فک میکردم فقطو فقط هدفم درس خوندن باشه... کامی یکی از بچه های کلاس خیلی شر بود یه چیزی بود شبیه خودم ولی خب  اون خطه قرمزای منو نداش الکل قلیون سیکار دختر... اولا سای دنیای متفاوت یه پسره ×مغرور×...
ما را در سایت دنیای متفاوت یه پسره ×مغرور× دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mansashamo بازدید : 53 تاريخ : پنجشنبه 28 دی 1396 ساعت: 9:52

تو همسایگیمون چن وقت بود یه تازه عروس اومده بود... از همون روزای اول با جیغایی که میزدو کتکایی که میخورد کاملا مشخص بود بختش برعکس لباس عروسیش سیاه بود..... جالبیش اینجاس نه میرفت نه اون شوهر عوضیش دس برمیداش... دیگه برام عادی شده هر وقت صداشون بلند میشد صدااهنگو تا ته زیاد میکردم  صداشو نشنوم.... بلاخره بعده سه چارسال الان میخواد ازش جداشه.. هیچکودوم از همسایه ها حاضر نشدن برن دادگاه شهادت بدن که اره اقاجان  این مرتیکه سگ از همون اول این دخترو میزد! تازه کلیم ازش تعریف کردن!  مامان بابای خودمم راضی نشدن برن شهادت بدن..   دلم خیلی براش سوخت ادم تو 19 سالگی بدبخت شه خیلی زوده 23 سالگی طلاق بگیره فاجعس از یه طرف دلم میگف برم شهادت بدم از یه طرف بابام میگف فک کردی چرا همه ازش تعریف کردن؟!چون نمیخوان خودشونو باهمچین ادمایی دربندازن چون طرف پشتش گرمه به یه جایی یه بلایی سرت میاره.... و اما سردرگمی خیلی بده:) فکر وخیال! یه روز که زنگ خونمون به مامانم التماس کنه کمکش کنه من گوشیو برداشتم بهش گفتم من بی وجدان نیستم هنوز صدای جیغات تو گوشمه :)  بهش گفتم به قران قسم تاحالا یه بارم ندیدمت ولی تو کتک میخوردی  من این طرفه دیوار دردم میگرف! گفتم میام شهادت میدم تو دادگاه هرچی میخواد بشه بعدش اول به خاطر خدا  دوم به خاطر تو سوم به خاطر اینکه شاید یه روزی دختردارشدم:) دنیای متفاوت یه پسره ×مغرور×...
ما را در سایت دنیای متفاوت یه پسره ×مغرور× دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mansashamo بازدید : 38 تاريخ : پنجشنبه 7 دی 1396 ساعت: 21:20

خیلی وقته ننوشتم... خیلی اتفاقا افتاده....از ضرر بزرگی که به بابامو اقا رضا رسید بگیرررررر تا باردارشدن شهرزاد!  بابام میگه یه هفته بعده به دنیا اومدنم ورشکست میکنه و حتی پول شیرخشک نداشته برام...میگه همه فامیل فک میکردن زدم تو کار خلاف  براهمین هیچکس کمکش نکرده تا اینکه دوباره خودشو میکشه بالا... میگف اونموقه هاتازه به دنیا اومده بودیو دلم به هیشکی قرص نبود... اما حالا پشتم به تو گرمه:) خیلی خوبه بابات پشتش بهت گرم باشه اونجاس که میفمی از نظر اونم مرد شدی:) باید پسر باشی تا بفهمی چی میگم... تو این اوضا شهرزاد بعد 16 سال باردار شد زنگ زد مامانم کلی گریه کرد  میگف نمیخوامش میندازمش تو این اوضا بچه میخواستیم چیکار  رفتم بش گفتم بابا مگه همیشه نمیگفتی یه پسر میخوام شبیه توباشه؟ گف چرا گفتم خب پسر دار میشی یکی میشه مث من گف تو این اوضا اخه گفتم ببین تو هر چی پول خواستی  پس فردا که زنه من حامله شد باتو کلی ذوق  کرد حالام یه عالمه عکسای بچگیمو برده که نگاش کنه بچش شبیه من شه:/ حالا انگار من خودم راضیم  که جا خودمم:/ بگذریم...تو این چن وقته دمار از روزگارم دراومده.. دنیای متفاوت یه پسره ×مغرور×...
ما را در سایت دنیای متفاوت یه پسره ×مغرور× دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mansashamo بازدید : 56 تاريخ : پنجشنبه 7 دی 1396 ساعت: 21:20

یه دوستی داشتیم  هم خوشگل بود هم خیلی ارایش میکردودنبال مد و بی حجاب... اقا همین الان دیدمش ینی 180 که هیچ 360 درجه عوض شده بود.. چادری...ساده ..بی ارایش...حتی کرمم نزده بود! بش گفتم فوق العاده شدی کلی حال کرد با تعریفم :)  اینکه یکی بتونه یه دفه یه تغییر خیلی خوب به این بزرگی بکنه ینی خیلی  با اراده س :) مث ماها مث تبل تو خالی نیس... ولی همچین ادمایی دیدین ایراد نگیرین از کارشون بزارین به حال خودشون  باشن من درک میکنم چه حسی پیدا میکنن :) دنیای متفاوت یه پسره ×مغرور×...
ما را در سایت دنیای متفاوت یه پسره ×مغرور× دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mansashamo بازدید : 42 تاريخ : پنجشنبه 7 دی 1396 ساعت: 21:20